خط زبان است، شادی دل، سفیر خرد، جانشین اندیشه،
سلاح دانایی و ندیم دلارام دوستان بهوقت جدایی است.
آنه ماري شيمل (4: ص29)
خط و خوشنويسي
خط مانند تکلم وسیلهای است، برای تفهیم مقصود و بیان منظور و عواطف شخص به دیگران؛ با این تفاوت که از تکلم، صرفاً در زمان حال و مکان معلوم استفاده میشود، ولی خط میتواند زمان و مكان را درنوردد و منظور نویسنده را به کسانی که در نقاط دورتر یا در زمان آینده زندگی میکنند برساند و احساس وی را به آنان انتقال دهد. بنابراین، خط نوعی از زبان است؛ زبانی که بیشتر دوام دارد و دایرهی نفوذ آن گستردهتر است. (4: ص26) تعريف جامع و مانع خط را علامه دهخدا چنين آورده است: «خط هنر تثبيت ذهنيات است با علايم معهود چشم. احتياج به حفظ خاطرهها، نخستين محرك پيدايي خط در بين اقوام عالم بود» (9: ج 6، ص8650).
بين خط و خوشنويسي از همان آغاز رابطهي تنگاتنگي وجود داشته است. اگرچه خط در آغاز پیدایش، بر اثر نیاز بشر به بیان خویشتن پا به عرصهي ظهور نهاد، اما خوشنویسی در همه حال به منزلهي مرزی شکننده و نامعین بین هنر و این نیاز آدمی جلوه کرده است. همیشه و هرجا که خط و نوشتار برای ثبت سادهي علامتهای نوشتاری و انتقال مفهوم وجود داشته، هنر خوشنویسی نیز برای ایجاد زیبایی در نوشتار حضور يافته است (12: ص162).
بهرغم اين مرزبندي ظريف بين خط و خوشنويسي، بايد گفت خوشنویسی تاریخی به قدمت خط و جغرافیایی به وسعت عالم اندیشهي بشر دارد. انسان اندیشمند وقتی اراده كرد اندیشه را از فنا شدن در زمان نجات بخشد، آن را در قالب کلام ریخت و کلام را خانهنشین خانهي خط کرد (7: ص3). و به این ترتیب خط ابزاری شد برای اینکه اندوختهي دانش و فرهنگ بشری از دستبرد زمان در امان ماند و خوشنويسي قالبي متعالي شد براي خط كه گاهي توجه به آن از توجه به محتوا پيشي گرفت. چنانكه عبدالعلي تفرشي (19: ص8) در ستايش نابغهي خط ميرعماد گفته است:
تا كلك تو در نوشتن اعجازنما ست / بر معني اگر فخر كند لفظ رواست / هر دايرهي تو را فلك حلقه به گوش / هر مدّ تو را مدت ايام بهاست.
در كتاب تاريخچة مصور الفبا، نقل قول بسيار دلكشي دربارهي خوشنويسي الفباي فارسيـ عربي از حسن مسعودي آورده شده، كه متأسفانه به اصل اثر كه به نام «خوشنويسي» و با تاريخ 1986 معرفي شده، دست نيافتم، به ناچار به نقل قسمتي از آن بسنده ميكنم: «خوشنویسی فقط در آفرینش بصری یک متن معین خلاصه نمیشود، بلکه آرایشی هنری است که مفهومی انتزاعی از کل جهان بهدست میدهد. (12: ص170) خوشحالی، شادی، آرامش، اضطراب و خشونت اجتماعی در هنر خوشنویسی جذب و متجلی میگردد. خوشنویسی، حتی اگر براساس الفبای عربی باشد ـ و بنابراین غیرقابل درک برای بسیاری [از مردمي كه با اين زبان آشنايي ندارند] ـ باز هم به سبب ظرفیت جذب عواطف و حیاتبخشی دوباره به آنها، زبانی جهانی شده است. ... خوشنویس کاملاً در هنر خویش ادغام میشود و به سبُکی یک حرف به پرواز در میآید، یا بر اثر سنگینی حرفی دیگر کمر خم میکند. از دید او موفقیت در بیان احساس درونی به منزلهي نیل به لحظهي باشکوه آزادی است، زیرا آنچه را باید بگوید با کلامی که بر صفحهي کاغذ فرومیریزد، فریاد میزند.» (12: ص176)
خوشنويسي، هنر مقدس
ايرانيان اگر در آفرينش خط در رتبهي نخست نباشند، اما در خوشنويسي اين تقدم را نسبت به ساير تمدنهاي مشرقزمين داشتهاند. «کهنترین زمانی که در ایران توجه به زیبایی خط شده است، دوران هخامنشیان است و آن خط حک شده بر دخمهي داریوش در نقش رستم، با رنگی آبی بر زمینهي خاکستریرنگ کوه است.» (14: ص13)
خطي كه در نوشتن ارژنگ ماني از آن استفاده ميشد، بهدست مانويان درست شد، تا افكار عالي ماني را بدان بنويسند، اين مطالب با مركبهاي رنگين بر ظريفترين كاغذ نوشته شده بود و تذهيبهاي بسيار عالي داشت. (14: ص14) بنابراين ايرانيان با فن خوشنويسي و تذهيب و تزيين خط از ديرباز آشنايي داشتهاند و اين هنر را با خود به شرق دور يعني چين و ژاپن بردهاند.
خط و خوشنويسي نه فقط در نزد ايرانيان، كه در تمام مشرقزمين بهويژه در ميان مسلمانان هميشه تقدس داشته است، اما برای ایرانیان که باور دارند تقدیر یا «سرنوشت» نوشتهای ازلی است، که از روز ازل در «لوح محفوظ» برای انسان مقدر شده، و از بخت و اقبال با تعبیر «پیشانینوشت» یاد میکنند، تقدس خط پیشینهي بسیار کهنتری دارد: بسی پیشتر از آنکه «گاتها و متون اوستا» یعنی سرودها و تعلیمات زردشت با دست توانا و هنرمند مغان با آب زر بر دوازده هزار پوست گاو دباغیشده نوشته شود (14: ص14) و خط کهن ایرانی را به جهت تقدس مذهبیاش «دیندبیره» يا «اوستایی» نام نهند؛ كتيبههاي ميخي هخامنشي را با نقشي از «اهورا مزدا» بر پيشاني آن تقدس ميبخشيدند و سنگنبشتهي روايت تاريخي داريوش را «بيستون» يا «بغستان» به معني «ايزدكده» و يا جايگاه عبادت نام مينهادند تا با تقدس بخشيدن به اين مكان، آن را از گزند مخالفان محفوظ نگاه دارند.
رمان گيرشمن باستانشناس نامدار دربارهي نقش قدسي و تأثير جادويي خط بر روي پارهاي از اشيا، كه تا درون گور همراه صاحبانشان همسفر شده، مينويسد: «وقتي نوشتهاي روي اشيائي موجود باشد به آن نيروي سحرآميزي ميدهد و خاصيت پيشگيري از حوادث براي صاحبش پيدا ميكند.» (20: ص 284) حرمت اين نيروي سحرآميز و جادويي خط و «نوشته» هنوز هم در بين عامه بهويژه بيسوادان محفوظ است.
براي پيروان اديان توحيدي صاحب كتاب، خط هميشه جنبهي قدسي داشته است، ولي برای مسلمانان که معجزهي پیامبرشان کتابی است که «کلامالله» است ـ و در آن خداوند به «قلم و آنچه كه مينويسد» قسم ياد ميكندـ خط نه فقط ظرف اندیشههای والای بشری، که ظرف سخن خداست (7: ص 3) و از آنجا که سخن خدا «کلامالله» مقدس است، نوشتن اين كلام و بهویژه خوشنویسی آن نزد مسلمانان به امری قدسی تبدیل ميشود و تمام کوششهای هنرمندانه در این زمینه متمرکز ميشود. از طرف ديگر به دلیل حرمت نگارگری و پیکرتراشی در جهان اسلام، خوشنویسی به اوج هنرنمایی ميرسد و به عروس هنرهاي اسلامي تبديل ميشود. به گفتهي تیتوس بورکهارت «شریفترین هنر بصری در جهان اسلامی، خوشنویسی است، مخصوصاً نوشتن قرآن کریم که نفس هنر دینی به شمار میآید.» (به نقل از 4: ص35)
آنه ماري شيمل نيز دربارهي خوشنويسي اسلامي ميگويد: «خوشنویسی را میتوان مهمترین نمونهي تجلی روح اسلامی بهشمار آورد. (15: ص11).
علاوه بر خوشنویسی کلام خدا به صورت مصحف، کتیبههای مساجد و مدارس و بناهای مذهبی جلوگاه دیگری از هنر خوشنویسی است. چنانکه بعضی از این بناهای باشکوه والا، که به پیشگاه خداوند اهدا شدهاند، شایستهي آناند که لقب نمایشگاه مجموعهي هنر اسلامی بگیرند. مسجد جامع اصفهان كه بيش از هزار سال تاريخ معماري و هنرهاي وابسته از جمله خوشنويسي را بر سينهي در و ديوار خود حفظ كرده است، نمونهي عالي نمايشگاه هنر اسلامي است. از اينرو در اين كتاب كوشيدهايم گزيدهاي از اين آثار را معرفي كنيم. بسیاری از هنرمندان بینام و نشان این آثار که تمام هستی خود را وقف خدمت خداوند جمیل کردهاند، با شور و شوق تمام کوشیدهاند که بهترین تصوری را که از جلال و جمال و زیبایی دارند در این آثار مقدس جلوهگر سازند (11: ص144)
پيدايش خط و الفبا
اگر نگوييم يك ميليون سال، حداقل ششصد هزار سال است كه انسان پا بر عرصهي اين زمين ميگذارد و در ميگذرد، اما فقط شش هزار سال است كه به نوشتن ميپردازد. به زعم باستانشناسان از حدود بيستودو هزار سال پيش كه انسان در غارهاي لاسكو نخستين تصاوير را رسم كرد، هفده هزار سال طول كشيد تا هنر خط و نوشتار ـ شگفتانگيزترين دستاورد انسانـ پديد آمد. (12: ص1) با پيدايش خط انسان به دورهي جديدي از حيات اجتماعي وارد شد و موفق به ثبت ذهنيات و انتقال پيام خود به آيندگان شد و طولي نكشيد كه با كشف كتيبهها و الواح گلي و پخته، «انسان تاريخي» زبان گشود و از خاطرات و زندگي اجتماعي و شخصي خود سخن گفت.
اختراع فن خط، بيترديد از بزرگترين و مهمترين دستاوردهاي بشري از آغاز پيدايش انسان است، زيرا اگر خط بهوجود نميآمد و نگارش صورت نميگرفت، آثار علمي و هنري و ميراث پيشينيان حفظ نميشد و افكار و آراي گذشتگان به آينده منتقل نميگرديد و تمدن بشر رو به كمال نميرفت (10: ص17)
اما خط تا رسيدن به جايگاه امروزي فراز و فرود بسياري را طي كرده است. انسان براي رساندن پيام خود، در آغاز به «تصويرنگاري» پرداخت، سپس «انديشهنگاري» را جايگزين كرد و درنهايت براي رسيدن به مقصود، «الفبا» را اختراع كرد. احتمال ميرود كه انسان نخستين علامتهاي مكتوب را ابتدا بهمنظور حفظ حكايتهاي سنتي خود به كار گرفته باشد. بدين ترتيب اختراع و گسترش خط و نوشتار، ظاهراً بيشتر به دلايل دنيوي صورت گرفته است. (12: ص1)
در مورد منشأ و چگونگي اختراع الفبا آراي متفاوتي وجود دارد، هرودت منشأ الفبا را سرزمین پارس کنارهی خلیجفارس میداند. در نوشتههای سانسکریت اشاره به اختراع خط در سرزمین هند شده و الفبای سانسکریت را «دیواناگری» خواندهاند، (17: ص30) به اعتبار شاهنامهي فردوسي در بينش اساطيري ايرانيان، خط را ديوان به تهمورث آموختند:
كه ما را مكش تا يكي نو هنر / بياموزي از ما كهت آيد بهبر
نبشتن به خسرو بياموختند / دلش را به دانش برافروختند
نبشتن يكي نه كه نزديك سي/ چهرومي چهتازي و چهپارسي
و از آنجا كه واژهي «ديو» فارسي در زبان هندي باستان(deva) به معني «ايزد» است، به نظر ميرسد كه اين اسطوره ريشهي آريايي (هند و ايراني) واحدي داشته باشد و خط در اين ديدگاه منشئي سرمدي و مينوي داشته است.
بعضي اختراع الفبا را به زردشت پیامبر ایرانی نسبت دادهاند، (17: ص30) اما عموماً اعتقاد دارند که پیدایش خط و الفبا از خاورزمین بوده است و در حدود پنج تا ششهزار سال قبل و تقریباً در یک زمان، علایم نگارش در مصر و بینالنهرین و درّه سند قدیم پا به عرصهی وجود گذارده است. بههرحال همايونفرخ ديدگاه منطقيتري را مطرح ميكند و ايرانيان را مخترع «يكي از كهنترين نمونههاي الفبا» معرفي ميكند. (21: ص19)
وادل استاد سابق دانشگاه لندن كه کتاب خود را به نام اصل آریایی الفبا در سال 1927 میلادی منتشر کرده کوشیده است ثابت کند که الفبا از روی خط سومریها ـکه بنا به دلایل او قومی آریایی بودهاندـ گرفته شده است. (17: ص31) بايد توجه داشت كه سومريها حدود 5500 سال قبل اولين نمونههاي خط را بهوجود آوردند.
اما به هر حال به نظر بيشتر پژوهشگران، حدود سه هزار سال پيش تحولي بسيار مهم و سرنوشتساز در تاريخ خط و نوشتار بهوجود آمد، الفبا اختراع شد. اين دگرگوني نه رويدادي آني كه نتيجهي تكاملي تاريخي و درازمدت بود. سرمنشأ اين پديده فينيقيها بودند. (12: ص45) اختراع خط و تشکیل الفبا، نخستین گام بشر بهسوی تمدن و مهمترین پدیدهی انسانی و کلید هر دانش است. بیدليل نیست که آغاز دوران تاریخی را با پیدایش خط میزان کردهاند. (17: ص28) حدود دو سده پس از پيدايش الفباي فينيقي، الفباي آرامي و عبري از آن مشتق شد، اين الفبا هم مثل الفباي فينيقي، فاقد حروف صدادار بود، چنانكه امروزه هم حروف عربي و عبري ـ كه مشتق از الفباي فينيقي است ـ بدون مصوّت نوشته ميشود. (12: ص49)
خط در ايران باستان
چنانكه اشاره شد به زعم بيشتر پژوهشگران، ايرانيان جزء كهنترين مللي هستند كه از خط استفاده كردهاند. كهنترين نمونهي خط كه تاكنون در ايران بهدست آمده است، خطوط ميخي عيلامي است كه از اواخر هزارهي چهارم قبل از ميلاد به صورت گلنوشته و آجرهاي كتيبهدار يا اشياي ديگر باقي مانده است. آجرهاي كتيبهدار زيگورات چغازنبيل از دورهي عيلام ميانه، نمونهي متأخر همين خط است. در اتاق مركزي معبد چغازنبيل تبري از اونتاش گال (پادشاه عيلام در قرن سيزدهم پيش از ميلاد) كشف شده است: «تبر برنزي دستهدار كه تيغهي آن از ميان دهان شيري بيرون آمده، كتيبهاي با عبارت "مناونتاشگال" دارد كه آنرا نذر معبد كرده است.» (20: ص283)
آثاري كه از زبان پارسي باستان داريم، همه به خط ميخي است و هيچ نشانهاي نداريم تا بتوان گمان برد كه اين زبان به خطي ديگر نيز نوشته ميشده است. از دورهي بعد از هخامنشيان فقط يك سنگنوشته به خط آرامي در نقش رستم هست كه گمان ميرود زبان آن پارسي باستان باشد، اما از اين نوشته تاكنون فقط چند كلمهاي خوانده شده است. خط ميخي پارسي از خط ميخي اكدي گرفته شده است. اما پارسيان، حروف خط مزبور را بسيار ساده كرده و براي نوشتن زبان خود مناسب ساختهاند، تا آنجا كه اين خط، نشانهي يكي از مهمترين مراحل پيشرفت در كتابت شمرده ميشود (8: ص173).
از خط ميخي براي ساير زبانهاي رايج در ايران باستان از جمله عيلامي و بابلي هم استفاده ميشده است. سنگنوشتهي سه زبانهي بيستون ـ از زمان پادشاهي داريوش اول هخامنشي در سال 522 پيش از ميلاد ـ با بيش از 1200 سطر نوشته به خط ميخي با سه زبان فارسي باستان، عيلامي و بابلي خدمت بزرگي به رمزگشايي از خط ميخي كرد. هنري كرزيك راولينسون كه در فاصلهي سالهاي 1833 تا 1847 به نسخهبرداري از اين كتيبه پرداخت (12: ص120) پيشاهنگ رمزگشايي خطهي ناشناختهي خط ميخي بود. يك نمونهي اندكي كهنتر خط ميخي هخامنشي، كه در پاسارگاد به جاي مانده، از كورش هخامنشي است كه بيش از يك جمله نيست: «من هستم كورش هخامنشي» (21: ص72).
خط ميخي كه در سنگنوشتههاي دورهي هخامنشي به كار ميرفت، براي نوشتن نامهها و مكاتبات اداري متناسب و كاربردي نبود. به اين سبب از همان دوره خط آرامي، كه سابقهي رواج در قلمرو هخامنشي داشت، مورد استفاده قرار گرفت. اما هنوز به يقين نميتوان گفت كه اين خط در امور زندگي عادي نيز رواج داشته است.
پس از دوران شاهنشاهي هخامنشي براي نوشتن زبانهاي ايراني ميانه خطهايي در ايران بهكار رفت كه همه از اصل «خط آرامي» مشتق و منشعب شده بود. خط آرامي در دورهي هخامنشي نيز متداول بوده و براي مكاتبات دولتي و اداري به كار ميرفته است. (8: ص241) به اعتقاد استاد خانلري، هيچ سندي در دست نداريم تا از روي آن بتوان گفت كه خط آرامي در چه زماني و به دست چه كساني تحول يافته و به خط پهلوي منتهي شده است. اينقدر ميتوان دانست كه اين تحول به تدريج انجام گرفته و كار يك يا چند تن نبوده است، زيرا كه در اين صورت انواع گوناگون در نوشتن كلمهي واحد، يا صورتهاي مختلف براي هر حرف به وجود نميآمد. در هر حال از ميانهي دوران اشكاني خط پهلوي به عنوان خط ملي ايراني، در مقابل خطهاي ديگر مانند يوناني و برهمايي، شناخته شده بود و به همين سبب ساسانيان نيز آن را نگه داشتند و ادامه دادند. (8: ص 242)
در مورد خطوط رايج در ايران باستان، ابننديم از قول ابنمقفع ميگويد: «ايرانيان را هفت نوع خط است كه يكي از آنها به نوشتن دين اختصاص داشت و به آن ديندفيريه ميگويند و اوستا را به آن نويسند.» ... خط ديگري نيز دارند كه به آن «ويش دبيريه» ميگويند و سيصدوشصتوپنج حرف دارد و با آن فراست (آثار قيافه) و زجر (تفأل و مانند آن) و شرشر آب و طنين گوش و اشارات چشم و چشمك زدن و ايماء و اشاره و امثال آن را مينويسند. اين خط بهدست كسي نيفتاده است كه ما بدانيم و از فرزندان ايراني امروزه نيز كسي نيست كه با آن بنويسد.» (1: ص22) ساير خطوطي كه ابننديم از آن نام برده شامل كشتج (معرب گشتك يا گشته است) و نيمكشتج، شاه دبيره، هام دبيره (خط همگاني)، راز سهريه (ويژه نگارش اسرار) و راس سهريه است. (1: ص24ـ22) اينكه ابننديم نشان از خطي ميدهد كه ميتوانستهاند با آن اصوات و حتي ايما و اشاره را بنويسند، نشانهي تكامل الفبا در ايران باستان بوده است.
در بين پژوهشگران معاصر ملكالشعراي بهار در سبكشناسي نيز به 7 خط بعد از دورهي هخامنشي اشاره كرده است: 1ـ خط اشكاني قديم كه به خطوط قديم آرامي نزديك بوده، 2ـ خط اشكاني جديد، 3ـ خط كتيبهي ساساني، 4ـ خط تحريري ساساني، براي نوشتن كتابها و نامهها 5ـ خط مرموز براي نوشتن اسرار پادشاهان 6ـ خط اوستا يا دين دپيوريه 7ـ خطوط غير هُزوارشدار كه به فارسي خالص مينوشتند. (5: ج 1، ص80)
خط در ايران بعد از اسلام
برخلاف تصور عامه با ورود اسلام به ايران خط و بهويژه زبان ايرانيان به يكباره تغيير نكرد. بلكه، چنانكه دكتر پرويز ناتل خانلري در تاريخ زبان فارسي و ذبيحالله صفا در تاريخ ادبيات در ايران به تفصيل آوردهاند: خط و لهجهي پهلوي در ميان ايرانيان غيرمسلمان و مسلمان تا حدود قرن پنجم رواج داشته است، چنانكه در برخي از نواحي شمال ايران كتيبههاي ابنيه را علاوه بر خط عربي (كوفي) به خط پهلوي هم مينوشتند، مانند كتيبهي برج لاجيم و برج رسگت در سوادكوه مازندران كه از قرن پنجم هجري است و به دو خط پهلوي و كوفي نوشته شده است. آندره گدار در جلد سوم كتاب آثار ايران به تفصيل به معرفي اين آثار و بازخواني خطوط پرداخته است. برج رادكان نزديك بندر گز نيز از همين گونه برجهاي مقبرهيي و داراي دو كتيبه به خط كوفي و پهلوي است. اين آثار ثابت ميكند كه تا اوايل قرن پنجم هجري هنوز در اين ناحيهي كشور خط پهلوي متداول بوده است. (16: ص132 / 8: ص331)
حتي در امور ديواني هم تا قرن دوم هجري كه هنوز دفتر و ديوان به فارسي بوده، خط پهلوي به كار ميرفته است. (8: ص331) اما از آنجا كه خط عربي با همهي نواقص خود از خط پهلوي آسانتر بود، اندكاندك از طرف كساني كه با زبان عربي به نحوي آشنايي مييافتند قبول شد، بهخصوص كه اين خط از جهات مختلف مورد نياز عامه بود. «البته اين خط در ايران و به وسيلهي خطاطان ايراني تكامل يافت و به تدريج مستعد تحرير فارسي دري، يعني لهجهي رسمي و كتابتي ايران دورهي اسلامي گرديد.» (16: ج1، ص156)
پيشينهي خطوط عربي
كهنترين سندي كه از منشأ خط عربي تاكنون پيدا شده مربوط به يك قرن پيش از هجرت پيامبر است. اين اثر كه به «نقش زبد» معروف است و تاريخ آنرا 512 ميلادي معين كردهاند و با بسمله شروع ميشود (13: ص8) حد فاصل خط نبطي و عربي است و منشأ نبطي خط عربي را به خوبي نشان ميدهد. همچنين كتيبهي امجمال از حدود 250 تا 270 ميلادي، و كتيبهي نماره مربوط به مقبرهي امرؤالقيس متعلق به 328 ميلادي و نيز كتيبهي حرّان سوريه به تاريخ 568 ميلادي كه با عبارت «انا شرحيل...» شروع ميشود (13: ص8) با خط نسخ عربي شباهت بسيار دارد. آخرين كتيبهي قبل از اسلام نيز در امجمال بهدست آمده كه مربوط به قرن ششم ميلادي است، كه متن آنرا مرحوم استاد فضائلي به نقل از تاريخ خط چنين نوشته است: «الله غفر لاليه ـ بن عبيده كاتب ـ الخليه اعلي بن ـ عمري كتب عنه من ـ يقروه». (17: ص96 / 13: ص9 / 4: ص55) پنج كتيبهي ياد شده توالي تاريخي تحول خط عربي را از منشأ خط نبطي نشان ميدهد.
بر همين اساس بيشتر پژوهشگران، ريشهي خط عربي را در خطوط نبطي و سرياني ميدانند، در كتاب اطلس خط و همچنين سير خط كوفي در ايران در زمينهي ريشههاي خط عربي بحث مستوفايي شده است كه علاقهمندان را به اين منابع ارجاع ميدهم. خط سرياني و نبطي بعد از فتوحات اسلام نيز ميان اعراب باقي ماند و تدريجاً از نبطي خط نسخ پديد آمد و از سرياني خط كوفي. (9: ص 8651)
دو خط نسخ و كوفي هر دو بعد از غلبهي اسلام ميان مسلمانان باقي ماند و ظاهراً اين هر دو خط را با هم بهكار ميبردند. خط نسخ بيشتر براي كتابت نامهها و امثال اين مورد بهكار ميرفت و خط كوفي بيشتر بهكار كتابت مصاحف ميآمد و بعدها در تزيين مساجد و سكهها نيز مورد استفاده قرار گرفت. (16: ج1، ص155)
تكامل خطوط عربي و نقش ايرانيان
خط کوفی با تمام انواعش به دو دستهي بزرگ تقسیم میشود: خطوط کوفی مشرقی و خطوط کوفی مغربی. (4: ص21) در خطوط کوفی شرقی دو شیوهی متفاوت را میتوان دید: یکی شیوهی اصل عربی و دیگری شیوهی ایرانی. این شیوه از خوشنویسی یکی از مواردی است که ذوق ایرانی آنرا به عالیترین درجه از زیبایی و فخامت رسانید. این ملت صبور و بردبار حتی در تاریکترین و مصیبتبارترین ادوار زندگیاش، هیچگاه از توجه به هنر غافل نبوده است. در تمام زمینههای علمی و فنی و ذوقی و هنری هیچگاه رسالت خود را فراموش نکرده و چشم عالمیان را به آثار ارزندهي خویش خیره ساخته است. هنرمندان ایرانی به دلایلی دامن همت به کمر زدند و در تزیین و تحسین خطوط کوفی کوشیدند و پس از تلاشهای بسیار و خلق نمونههای متنوّع، موفق به ابداع شیوهای شدند که به شیوهی ایرانی شهرت یافت و بهترین نمونههای آن خطوط مزیّنی است که بر تارک بناهای مذهبی و برجها و منارهها میدرخشند و یا در قالب قرآنها و مکتوبات گوناگون در موزهها و مجموعهها خودنمایی میکنند. (4: ص21 و22)
در قرن سوم و چهارم هجري ابنمقله بيضاوي (متوفاي 328) معروف به ابنمقله وزير كه صدارت القاهربالله عباسي را برعهده داشت، نخستين كسي است كه از او بهعنوان خوشنويس ياد شده است، وي به بيسر و ساماني اقلام خط خاتمه داد و با تعيين دوازده قاعده، آنرا تحت قاعدهي سطح و دور درآورد و ابعاد حروف را هندسي كرد و خط را به كمال و ظرافت رسانيد. (17: ص6) به اعتقاد دكتر مهدي بياني اين مرد بزرگ ايراني كه پدرانش اهل بيضاي فارس بودند، پيشقدم يكي از زيباترين مظاهر هنري يعني خوشنويسي در تمدن اسلامي است. (6: ص1016)
عليبن هلال معروف به ابنبواب ادامهدهندهي كار ابنمقله بود، وي با كامل كردن اقلام منتخب ابنمقله براساس قاعدهي هندسي و به كار بستن دوازده قاعدهي وي و تصرفاتي در آن به شيوه و طريقهي خود، حروف و كلمات را به ميزان نقطه سنجيد و با ترويج و انتشار اين شيوه، قلم ريحاني را پايه گذاشت. (17: ص7)
در قرن هفتم هجري، ياقوت مستعصمي (متوفاي 698 هـ ق) با جرح و تعديل خطوط و تثبيت اقلام ششگانه ـ معروف به خطوط اصول (6: ص1227) ـ گام بزرگ ديگري در نظم بخشيدن به امر خوشنويسي برداشت. وي با انتخاب شش قلم (ثلث، نسخ، ريحان، محقق، توقيع و رقاع) و پرداختن به آن ساير اقلام را به وادي فراموشي سپرد. (17: ص7)
پس از دورهي زندگي طولاني ياقوت مستعصمي، باب تازهاي در خوشنويسي باز شد و پيروان سبك ياقوت، مخصوصاً شاگردان بيواسطهي او كه شش تن بودند و به «استادان ششگانه» معروف شدهاند، پايهي خطوط اصول را بر جايي نهادند كه دست كمتر كسي از هنرمندان بدان جايگاه رسيد و بعضي از ايشان از استاد نيز فراتر رفتند. اين استادان بنام: احمد سهروردي، يوسف مشهدي، سيد حيدر، نصرالله طبيب، ارغوان كاملي و مباركشاه تبريزي همه ايراني بودند و آثار كمنظير ايشان از نفايس و جواهر آثار هنر اسلامي و موجب سرفرازي ايران و نمايندهي استعداد سرشار و ذوق فياض ايرانيان در هنر خطاطي است. (18: ص 8)
اما كار بزرگ ديگري كه در تاريخ تطور خط به دست ايرانيان صورت گرفت و استاد فضائلي از آن با عنوان «نهضت خطي» ياد كرده است. وضع خط تعليق، نستعليق و شكسته نستعليق است كه از قرن ششم و هفتم شروع شده و در قرن هشتم و نهم نضج و پختگي يافته و سرانجام در قرن دهم و يازدهم راه كمال پيموده تا به اين زمان رسيده است. (17: ص7) پيشروان بنام اين نهضت خطي در خط تعليق خواجه تاج سلماني اصفهاني (898 ق) و خواجه اختيار منشي گنابادي (990 ق) هستند (17: ص8) و واپسين نمونهي عالي آن آقامحمدكاظم واله اصفهاني است، كه سنگ گور خود را به مرض موت به خط تعليق نگاشته است.
در خط نستعليق ـ كه آن را به حق عروس خطوط اسلامي دانستهاند (18: ص9) پيشاهنگي با ميرعلي كاتب تبريزي و جعفر بايسنغري و سرانجام باباشاه اصفهاني و نابغهي خط ميرعماد حسني است و در خط شكسته مرتضي قليخان شاملو و استاد كل درويش عبدالمجيد طالقاني است كه اين خط را به كمال زيبايي رساند. (17: ص610)
استاد فضائلي نام احمد نيريزي را ـ كه در اوايل جواني از نيريز فارس به خطهي خط، اصفهان آمد (19: ص14) و در دربار شاه سلطان حسين صفوي در اصفهان به لقب «سلطاني» رسيدـ در رديف پيشقراولان خط آورده و مينويسد: «او واضع شيوهي مخصوصي در خط نسخ بود كه همان سرمشق نسخنويسان ايران گرديد. نيريزي معروفترين و زبردستترين استادان نسخ ايران است و از آثار قلم وي آن مايه به جاي مانده كه كمتر از استادي ديده شده است.» (17: ص354)
شكوفايي خط در اصفهان
در فرازي از مقدمهي استاد اميرخاني كه زينتبخش اين كتاب شده، در مورد سهم و نقش اصفهان در هنر خوشنويسي آمده است: «در عالم خوشنويسي شايد سهم اصفهان نقش جهاني بوده؛ زيرا بيان همين اشاره كافي است كه؛ حضرت ميرعماد و درويش طالقاني دو قطب اعظم خط نستعليق و شكسته دورهي كمال خود را در اين شهر گذراندهاند و زينالعابدين اشرفالكتاب نسخ ايراني را در اين سواد اعظم به معدل رسانيده و ميرزا غلامرضا استاد يگانه، خميرمايهي اوليهاش از خاك پربركت اين كعبهي هنر قوام يافته.»
ابننديم در كتاب الفهرست ذيل عنوان «خطوطي كه مصاحف را به آن مينوشتند» از پانزده خط در اوايل دورهي اسلامي نام ميبرد كه پنج خط به نام شهرهاي مشهور آن روزگار است، از جمله خطوط «مكي، مديني، كوفي، بصري و اصفهاني» و سپس از خطي به نام فيراموز نام ميبرد: «فيراموز كه ايرانيان آن را استخراج نموده و بدان خوانند» (1: ص11) همچنين آنجا كه از كاتبان قرآن و رونق اين كار در آغاز دولت عباسيان ياد ميكند، ذيل نام وراقاني كه قرآن را به خط محقق مينوشتند، از ابومحمد اصفهاني نام ميبرد. (1: ص14) و از اين مطلب دو نكتهي مهم بهدست ميآيد: از آنجا كه «فيراموز» يا «پيرآموز» را «سهل و آسان» معني كردهاند، معلوم ميشود از همان آغاز ايرانيان در آسانخواني خط عربي نقش مهمي داشتهاند و دوم اينكه در مقابل شهرهاي مشهور عربي در صدر اسلام، اصفهان يكي از پايگاههاي خوشنويسي و نوشتن قرآن بوده است.
صاحب خط و خطاطان آنجا كه به جمع شاگردان هنرمند بزرگ دنياي اسلام، ابن بواب اشاره ميكند، از خطاطي از مردم اصفهان به نام عبدالمؤمن بن صفيالدين اصفهاني ياد ميكند. همچنين صاحبان تذكره در بين خطاطان قديم و مشهور ايران به نام دو تن اصفهاني مكرر اشاره كردهاند: ابراهيم بن هلال و ابوالمعالي نحاس اصفهاني (18: ص24)
علاوه بر خوشنويسان بنامي چون خواجه ابوالعال اصفهاني، واضع خط تعليق (23: ص67 / 17: ص402) و خواجه تاج سلماني اصفهاني و باباشاه اصفهاني و ميرعماد سيفيحسني و احمد نيريزي و درويش عبدالمجيد طالقاني ركن چهارم خط (23: ص69) و آقا محمدكاظم واله اصفهاني و زينالعابدين اشرفالكتاب كه جملگي در وضع و تعالي و تكامل خطوط ثلث به شيوهي ايراني و خط تعليق و نستعليق و شكسته جزء پيشگامان بودهاند و آثار قلميشان زينتبخش موزههاي ايران و جهان است؛ استادان بزرگ ديگري ـ كه پارهاي نامآوران قلمرو خط هستند و پارهاي ناآشنا، حتي براي اهل فن ـ با به جاي گذاشتن صدها كتيبه بر در و ديوار بناهاي تاريخي اصفهان، اين شهر را به «شهرموزه» و نمايشگاه اول هنر خوشنويسي ايران تبديل كردهاند. از ميان صدها كتيبه در اينجا فقط تصوير تعداد نمونهواري را ارائه دادهايم، تا جايگاه اينگونهي ويژهي خوشنويسي كه معمولاً در كتابهاي خوشنويسي و حتي تذكرهها به آن پرداخته نشده است، براي علاقهمندان اين هنر بيشتر شناخته شود.
در معماري بناهاي مذهبي اهمیت نمای خارجی بهويژه سردر بناها به خطی بود که بر كتيبههاي آن نقش بسته بود، همچنین مهمترين تزيین داخلی بنا کتیبهها بودند. محرابها، کتیبههای قرآنی داشتند كه با گل و بته به زيبايي تزيين ميشدند. بناهاي مذهبي عصر صفوی در اصفهان، با استفاده از هنر کاشیکاری معرق و خشت هفترنگ در قسمتهای داخلی و خارجي، درهم آمیختگی سبکهای مختلف خوشنویسی را به دست تواناي خوشنويسان عصر تکرار و تداعی میکنند، این هنر علاوه بر سردر و جلوخان مساجد، بر گنبد و گلدسته و مقصوره و ايوان و دهليز و دالان، در شبستان و محراب و حتي بدنهي سنگاب هم جلوهگري ميكند. سردر مسجد شيخ لطفالله به خط عليرضا عباسي ملقب به شهنواز، مورخ 1012 هجري و سردر جامع عباسي (مسجد امام) ـ كه نام استاد علياكبر اصفهاني معمار و طراح مسجد را در بر دارد ـ به خط محمدرضا امامي ملقب به امامالخطاطين و نيز كتيبهي تاريخي همين سردر به خط عليرضا عباسي مورخ 1025، عاليترين نمونههاي نماي خارجي مساجد در اصفهان است.
كتيبههاي بناهاي تاريخي اصفهان بيش از هزار سال هنر خوشنويسي را به نمايش ميگذارند. قديمترين كتيبهاي كه در اصفهان موجود است، كتيبهي خط كوفي سردر مسجد جورجير متصل به مسجد حكيم است كه از دورهي ديلميان و يادگار عصر وزارت صاحببن عباد در نيمهي دوم قرن چهارم است. و پس از آن خط كوفي سادهي آجري است در داخل گنبد نظامالملك، در قسمت جنوبي مسجد جمعهي اصفهان كه پرفسور پوپ تاريخ آن را 473 ميداند. اين كتيبه، نام پادشاه وقت، ملكشاه سلجوقي و وزير دانشمند او، خواجه نظامالملك را در بر دارد. باز از دورهي سلجوقيان، در شمال مسجد جمعه گنبد ديگري است، نظير و قرينهي گنبد نظامالملك، به نام تاجالملك ديگر وزير سلجوقيان، كه در افواه مردم به «گنبد خاكي» معروف است، كتيبهي داخل اين گنبد نيز به خط كوفي ساده شيوهي ايراني است، و نام باني ساختمان گنبد، ابوالغنائم مرزبانبن خسرو فيروز شيرازي ملقب به تاجالملك و سال ساختمان (481 هجري) در آن به چشم ميخورد.» (22: ص76و77)
اما قديمترين خطوط ثلث در كتيبههاي اصفهان، علاوه بر گچبري طاقنماهاي ايوان شاگرد در مسجد جامع كه فاقد تاريخ است، مربوط به اوايل قرن هشتم هجري است، به ترتيب در محراب اولجايتو (مورخ 710 هـ .ق) در مسجد جامع، و امامزاده جعفر (به سال 725 هـ .ق). كتيبهي مسجد اولجايتو كه بر دور محراب گچبري شده (به صفحهي 21ـ20 مراجعه شود)، عمل استاد بزرگي به نام استاد حيدر است و نام سلطان محمد اولجايتو و وزير دانشمند او، خواجه سعدالدين محمد ساوي را در بر دارد. (18: ص27)
از قرن نهم خط سيد محمود نقاش، شرفالدين علي سلطاني و مهمتر از همه كمالبن شهاب كاتب يزدي زينتبخش سردر بناهاي تاريخي اصفهان است. در قرن دهم و نيمهي اول عصر صفوي، استادان بزرگي چون تاجالدين معلم اصفهاني، كمالالدين حسين حافظ هروي و نظام اصفهاني كتيبههاي ثلث چشمنوازي به يادگار گذاشتهاند.
اگرچه در فاصلهي قرن چهارم هجري تا آغاز قرن يازدهم آثار خوشنويسان بسياري زينتبخش بناهاي تاريخي اصفهان شده است؛ اما با انتخاب شهر اصفهان به پايتختي كشور، هنر خوشنويسي از جمله كتيبهنگاري به اوج كمال ميرسد. عصر صفوي، دوران اعتلا و عظمت خوشنويسي در ايران و بهويژه اصفهان است، دورهي درخشان تابش ثلث، بالش نستعليق و زايش خط شكسته. ثلثنويسان بزرگي چون عليرضا عباسي، صحيفي جوهري، محمدصالح اصفهاني (ثلثنويس)، عبدالباقي دانشمند، باقر بنا، محمدرضا و محمدمحسن و علينقي امامي و عبدالرحيم جزايري و عدهاي ديگر، ثلثنويسي شيوهي ايراني را ـشيوهاي كه در قرن پيش مقدمات آن آماده شد و در اين عهد به كمال رسيد ـ به پايهاي از جمال و كمال رساندند كه قبل از آن نظيري و در چهار قرن بعد از آن تاكنون همانندي پيدا نكرده است. (18: ص28) در اين ميان محمدرضا امامي در ثلثنويسي به شيوهي ايراني، از استادان درجه اول تاريخ هنر ايران به شمار ميرود. از خاندان امامي دهها اثر ارزشمند بر در و ديوار مساجد و مدارس و بقاع متبركه اصفهان و ساير شهرهاي ايران به يادگار مانده است؛ (18: ص51).
عبدالرحيم جزايري، ثلثنويس كمنظير پايان دورهي صفويان است. او و علينقي امامي، دو استاد تقريباً همزمان و همطراز بودند كه كتيبهنويسي عهد صفويه را همچنان در اوج عظمت و اعتلا نگاه داشتند و پايان كار اينان، پايان دورهي طلايي ثلثنويسي است، چنانكه در حدود سهـ چهار قرني كه از زمان آنان ميگذرد، حتي يك نفر پيدا نشد كه در قدرت قلم (ثلث شيوهي ايراني) با آنان برابري تواند كرد. (18: ص54)
اما در خط نستعليق علاوه بر اعجوبهي خوشنويسي ميرعماد سيفي حسني كه نمونهي خط او در تكيهي مير قبلهگاه اهل خط بود، آثار نورالدين سام (نورا اصفهاني) و محمدصالح اصفهاني (فرزند ابوتراب) بر بناهاي عصر صفوي جلوهگري ميكند.
در دورهي قاجار، آقا محمدباقر سمسوري، از استادان بزرگ خط نستعليق است كه شايد بتوان او را خاتم نستعليقنويسان درجه اول، اصفهان دانست. اين هنرمند بزرگ خط نستعليق را در شيوهي «مير عماد» به كمال شيريني و استواري و مهارت نگاشته، چنانكه گاهي قطعات وي، در نظر اول براي اهل فن نيز با آثار ميرعماد قابل اشتباه بوده است. (18: ص78) نمونهي خط محمدباقر سمسوري كه به گفتهي استاد جلال همايي براي روزگاري طولاني سرمشق خوشنويسان بوده، به همراه خط محمدحسين ضيا اصفهاني و ابوالقاسم طرببن هما پدر استاد جلال همايي در صفحهي 41 اين كتاب آمده است.
سرانجام در بخش آثار مشقي و مرقعات علاوه بر آنان كه نامشان گذشت، آثاري از ابوتراب اصفهاني، شاگرد وفادار مير، محمدمحسن اصفهاني، محمدهاشم لؤلؤ، آقا محمدرضا اصفهاني (كر)، ميرزا عبدالوهاب نشاط، محمدكاظم واله، آقاجان پرتو، ميرزا غلامرضا اصفهاني، عبدالرحيم افسر و فرزندش ميرزا فتحاللهخان جلالي، سيد علياكبر گلستانه، محمدعلي اصفهاني نياي خاندان قدسي، عبدالحسين قدسي و منوچهر قدسي و سرانجام مهديالحسيني ملقب به خليقيپور استاد مرحوم فضائلي كه جملگي رسالت انتقال ميراث خوشنويسي هنرمندان گذشته را به نسل حاضر به عهده داشتهاند، سرلوحهي مشق خوشنويسان معاصر اصفهان قرار گرفته است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* ـ به دليل رعايت ايجاز و تلخيص مكرر اصل يادداشتهايي كه براي اين متن تدارك ديده شده بود، بيشتر نقل قولهايي كه در گيومه قرار ندارند، نقل به معني و برداشت از مفهوم كلي است؛ اما براي رعايت حفظ امانت و فضل تقدم نويسندگان و پژوهشگران متقدم، به منبع مورد استفاده (با شمارهي ارجاع به فهرست منابع پايان كتاب و شماره صفحه) اشاره شده است. همچنين منابعي كه به طور ضمني از آن استفاده شده و يا از تصاوير آن بهرهبرداري شده نامشان در فهرست منابع آمده است.