امضا

میرزا غلامرضا اصفهانی اغلب آثارش را با عبارت «يا على مدد» امضا می‌کرده است. اما رقم یا امضای ميرزا در بعضى از قطعات اسم كامل او به‌اضافه «يا على مدد» است و در بعضى فقط «يا على مدد» يا «يا على مددست» بدون‌نام ميرزا غلام‌رضا ـمده است. در قطعاتى هم امضا به‌صورت «العبد المذنب الفقير الحقير غلام‌رضا غفرله» و «يا على مدد.» يا به‌صورت «هو» و در سطر زير هو، «الفقير الحقير المذنب غلام‌رضا» و بعد «يا على مددست» يا به‏ صورتى شبيه به آنچه ذكر شد می‌باشد.


آوازه

آوازه و آثار میرزا غلام رضا مرزهای زمان و مکان را در نوردیده‌اند. و حتا در زمان حیاتش به اقصا نقاط علم رسیدند. تمام عاشقان هنر آرزوی قطعه خطی از میرزا داشتند. نظام‌الملک معروف به نظام پادشاه محلی حیدرآباد هند آثار بسیاری از میرزا غلام‌رضا را در کتابخانه و مجموعه‌اش نگهداری می‌کرد. دکتر مظفر بختیار نقل می‌کند که در بازار نسخه‌های خطی کاشغر مرکز ایالت ترکستان چین اثری از میرزا غلام‌رضا را با صحافی سنتی دیده گه احتمالا از آخرین امیر فارسی زبان آن منطقه به جای مانده بوده است. همچنین معیرالممالک در یادداشتی از سفرش به اروپا می‌نویسد که زمانی که از موزه تفلیس از بزرگترین مراکز هنری آن زمان دیدن می‌کرده عکس میرزا و اثری از او را در تالاری که به نام مردان بزرگ جهان مزین بوده دیده است.

یک دهه پیش در نمایشگاه «هانگ جو» در پکن پایتخت چین استاد «سانگ» خوشنویس برجسته چینی تحت تاثیر اثری از میرزا قرار گرفت چندانکه به آرامی اما بسیار طولانی گریست و به نشان احترام با قلم موی خوشنویسی درشتش نگاشت:

« بزرگترین خوشنویس جهان میرزا غلام‌رضا اصفهانی  »

 آثار

افزون بر کتیبه‌نویسی مدرسه سپهسالار که میرزا غلام‌رضا آن را در سال ۱۳۰۱ نگاشته‌است آثار زیادی به خط او باقی مانده‌است، از جمله:


 اشعار میرزا غلامرضا

میرزا شعر هم می‌سرود و تخلصش غزال بود. نظم و نثر میرزا فصیح و استادانه است چنان که این معنی از نوشته‌های او به خوبی بر می‌آید. در نظم و نثر شاگرد امامقلی خان قاجار بود که غارت تخلص می‌کرد و سخت به او ارادت داشته است. این شاگرد و استاد پیوسته با هم دمساز بوده‌اند. میرزا در یادداشت‌های خود غارت را به استادی خطاب کرده و از او به احترام یاد می‌کند و او را ابوالفضایل خوانده است. بعید نیست که تخلص غزال را غارت به او داده باشد لکن میرزا در اشعارش هرگز به این تخلص شعری ندارد.

نمونه‌ای از شعر میرزا غلامرضا اصفهانی:

صوفی تو سجاده و سالوس پرستی ما و لب جانانه و چالاکی و مستی
المنّـة للّـه کـه به فرّ قـدم عشــق شد پی سپر لشکر غم کشور همتی
یک طایفه در صورت درویشـانند گر کنــد کـه اندر صفت میشاننـد
آنان کـه توانگرنـد درویـش نـواز درویـش اگر شنیـده‌یــی ایشانند